{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
دختر داییم دانشگاه رشته من قبول شده ؛ زنگ زده میگه : یه سوال تخصصی دارم گفتم خب بپرس میگه ریاضی ۱ دفتر چن برگ میخواد
یارو تو فیس بوک نوشته: بعد از رفتنت مرا به کدامین تن می سپاری؟؟ براش کامنت گذاشتم: به پنج تن بی شعور بلاکم کرد:
کسی که سلول انفرادی را ساخت می دانست سخت ترین کار انسان تحمل خویشتن است
میدانی آنها که از چشم می افتند دقیقا کجا می افتند؟؟؟مدتی ست دنبال خودم میگردم
مادر: داری چه کار میکنی پسرم؟ پسر بچه ۵ ساله: دارم واسه دوس دخترم نامه مینویسم مادر: تو که هنوز خوندن نوشتن بلد نیستی: پسر بچه ۵ ساله: اونم بلد نیس بخونه اصن تو چه میفهمی عشق ینی چی
طوری دوریت را نعره کشیدم که آرزوهایم به خیال صیحه ی قیامت چمدان بستند
ﺩﻟﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﻧﯿﻮﯾﻮﺭﮎ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﭼﻨﺪ ﻭﺧﺘﻪ ﻧﺮﻓﺘﻢ؟؟؟ + + + + ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺯ ﻭﺧﺘﯽ ﮐﻪ به دنیا اومدم
طرف شخصیت هم نداره یه کم ببریمش زیر سوال
یه روز انگشته با دماغه دعواشون میشه دماغه میگه دیگه بهت جنس نمیدم
بعضی دخترا با مسواک قهرن بعد رژ قرمز هم میزنن وقتی که میخندن آدم یاد پرچم اسپانیا میفته
ما از اوناشیم که همه رو به راه راست هدایت میکنیم بلکه راه خودمون خلوت شه
آخرین تیر خلاص من …از سوی چشمهای تو شلیک شد … من اعتبار و احساسم رفت و تو به هوست رسیدی
به سلامتی دخترای قدیم که کدبانو بودن و از پس کارای خونه برمیومدن، صداشونم در نمیومد!نه دخترای الان که اگه در نوشابه رو باز کنه و دستش زخم بشه! تو فیسبوکش مینویسه :امروز مرگو با چشام دیدم
طرف میره نونوایی میگه نوناچنده؟ شاطر قیمتومیگه بعدخنگول میگه ی دوری بزنیم برمیگردیم
قبول دارین یه پسر حاضره به قتل زنجیره اعتراف کنه ولی وقتی میره بدنسازی کراتین میخوره هرچی بهش بگی زیر بارش نمیره
خوش به حالت آدم خودت بودی و حوایت کسی نبود که حوایت را هوایی کند
دختر داییم دانشگاه رشته من قبول شده ؛ زنگ زده میگه : یه سوال تخصصی دارم گفتم خب بپرس میگه ریاضی ۱ دفتر چن برگ میخواد
یارو تو فیس بوک نوشته: بعد از رفتنت مرا به کدامین تن می سپاری؟؟ براش کامنت گذاشتم: به پنج تن بی شعور بلاکم کرد:
کسی که سلول انفرادی را ساخت می دانست سخت ترین کار انسان تحمل خویشتن است
میدانی آنها که از چشم می افتند دقیقا کجا می افتند؟؟؟مدتی ست دنبال خودم میگردم
مادر: داری چه کار میکنی پسرم؟ پسر بچه ۵ ساله: دارم واسه دوس دخترم نامه مینویسم مادر: تو که هنوز خوندن نوشتن بلد نیستی: پسر بچه ۵ ساله: اونم بلد نیس بخونه اصن تو چه میفهمی عشق ینی چی
طوری دوریت را نعره کشیدم که آرزوهایم به خیال صیحه ی قیامت چمدان بستند
ﺩﻟﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﻧﯿﻮﯾﻮﺭﮎ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﭼﻨﺪ ﻭﺧﺘﻪ ﻧﺮﻓﺘﻢ؟؟؟ + + + + ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺯ ﻭﺧﺘﯽ ﮐﻪ به دنیا اومدم
طرف شخصیت هم نداره یه کم ببریمش زیر سوال
یه روز انگشته با دماغه دعواشون میشه دماغه میگه دیگه بهت جنس نمیدم
بعضی دخترا با مسواک قهرن بعد رژ قرمز هم میزنن وقتی که میخندن آدم یاد پرچم اسپانیا میفته
ما از اوناشیم که همه رو به راه راست هدایت میکنیم بلکه راه خودمون خلوت شه
آخرین تیر خلاص من …از سوی چشمهای تو شلیک شد … من اعتبار و احساسم رفت و تو به هوست رسیدی
به سلامتی دخترای قدیم که کدبانو بودن و از پس کارای خونه برمیومدن، صداشونم در نمیومد!نه دخترای الان که اگه در نوشابه رو باز کنه و دستش زخم بشه! تو فیسبوکش مینویسه :امروز مرگو با چشام دیدم
طرف میره نونوایی میگه نوناچنده؟ شاطر قیمتومیگه بعدخنگول میگه ی دوری بزنیم برمیگردیم
قبول دارین یه پسر حاضره به قتل زنجیره اعتراف کنه ولی وقتی میره بدنسازی کراتین میخوره هرچی بهش بگی زیر بارش نمیره
خوش به حالت آدم خودت بودی و حوایت کسی نبود که حوایت را هوایی کند
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}